شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثمن
بال وپر را بازکن،برهمبزن تا سامرامیبرد مرغ دلت را یک سخن تا سامرا
خستگی،دلواپسی معنا ندارد خنده کن پس بیا همراه شوای جان من تاسامرا
رخصت اززهرا بگیر و وارد این خانه شو بلکه مهمانت کند لطف حسن تا سامرا
خـانۀ دوّم حـسن بـابِکـرامت میشود
با ظهورِ یارِ دل، اتـمامِ حجّت میشود
بازشد چشمانِ مست صاحبم بر روزگار آمـده تـابی دهـدبرسیـنـههایِ بیقـرار آخرین حجّت زنسلِ مصطفی و حیدراستمیچکد جود و کرم ازچشمِ او چون آبشار
روزگاری فـتح خـیبرمیکند مثلِ علی بر سرش دستارِ احمد،در کفِ او ذوالفقار
با قدومش عالمی را پُرهیاهو کرده استهردلِ بشکستهای را بندِ گیسو کرده است قبله را تغییر داده این چه سرّاعظم استکعبه را انگار مابینِ دو ابرو کرده است
تا قـدم رنجه کند برخاکِگـرمِ سامـرا بالهایِ جبرئیل این مُلک جاروکرده است
ازگل نرگـس نشو غافـل که آقایی کند میرسد روزی که بر نُه طاق مولایی کند از گل نرگس نشو غافل،کمی هم بو بکش آمده هرعاشقی را مست وشیدایی کند
دستگـیری میکندآقاست بازم میخرد آخرینگـل مطمـئـناً کارزهـرایی کـند
مژده ای یاران امامِ مهربان گل کرده است ای بنازم صاحبِ عصر وزمان گل کرده است
نیـمۀشعـبان تجلّیِ غـدیری دیگراست روزِ بیعت روزِمیلادِ امیری دیگراست
دست را وا کن ببیند دست خالی آمدی او کریم استودل ما هم فقیری دیگر است
قلبهامان را خـدا ازبهرِمهـدی آفرید بهر آقا قلبِ شیعه یک سریری دیگراست
مـطـمئـنم که خـدا اتـمامِحجّـتمیکـند
زادۀنرگس به قلبِ ما حکومت میکند